ماهیان کوچک یک رود می خواندند

ما مسافر های دریاییم

سویت ای دریا

با قطار ابی این رود می اییم

ماهیان کوچک یک رود می خواندند ومی رفتند

گاه چنگ تیز قلابی

اسمان چشمشان را رنگ غم زد

گاه دندانهای سخت وسربی دامی

فکر های روشن ونیلوفر یشان را به هم می زد

باز اما شوق

بال وا می کرد وغم را زود پس می زد

باز هم امید

در نگاه شاد ماهیها

مثل یک نیلو فر ابی

نفس می زد
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/22 - 00:06